قبل اینکه این وبلاگو بزنم دلم میخواست بنویسم
راستشو هم بخواید کلی هم نوشتما
البته تو دفترچم
اما همین که این وبلاگو زدم همش پرید
دیگه نه نوشتنم میومد
نه دلم میخواست بنویسم نه اصلا دلم میخواست به اینجا سر بزنم
نمیدونم چرا
امروزم با کلی زحمت خودمو دارم مجبور میکنم به نوشتن
تو این چند روزه اتفاقات عجیبی واسم افتاد
1-یه مدتیه حسگر ژیرسکوپم خراب شده.هی گیج میزنم.باطریمم باد کرده شارژنگه نمیداره.هزار تا درد و مرض دیگه هم دارم.خلاصه اصی داغونم در حد تیم ملی.میترسم چند وقت دیگه هم وقتی دنبالم بیاید بگند مشترک مورد نظر در شبکه وجود ندارد.لطفا مجددا شماره گیری نفرمایید.
2-رفتم ازمایش با ترس و لرز.همشم تو ذهنم بدترینا میومد.نکته جالب اینکه اگه دقیقا یکسال پیش بهم میگفتند فردا میمیری میگفتم به درک.اصنم واسم مهم نبود.اما الان تو این برحه زمانی حتی فکر کردن بهش تن و بدنمو میلرزونه.خلاصه بعد یک هفته که رفتم جوابو گرفتم گفتند سالمی.همش مال معدته.
3-پیرو این امر که دیگه زندگیم واسم مهمه از امروز تصمیم گرفتم سیگارو ترک کنم.واسه اینکه معدمم ریکاوری کنه دو تا چیزو چند وقتیه کنار گذاشتم.اولیش چاییه که خیلی کمتر میخورم.دومیش که دیگه واقعا داره بهم فشار میاره فلفله که دیگه کلا نمیخورم.هر چند عاشقانه فلفلو دوست دارم
4-یه تحقیق و کنفرانس داشتم پدرمو در اورد.واسه اولین بار تو زندگیم بعد از نزدیک به 18 سال تحصیل حس میکنم وقتی درس میخونم لذت میبرم.اصن عاشق درس خوندن شدم.هر چند هنوز شاگرد شیطونه کلاسم.
5-دو سال پیش اگه ازم میپرسیدی خدا رو قبول داری میگفتم نه.یکسال پیش میگفتم اره اما به اینکه تو زندگی ما دست داره اعتقادی ندارم.تو این یکساله چیزایی به من گذشت که منو به حکمت خدا معتقد کرد.من دست خدا رو تو زندگیم دیدم.میترسم یکسال دیگه اگه به همین منوال بگذره منو تو حوزه علیمه قم ببینید.
6-به این نتیجه رسیدم یکسالی که به من گذشت با همه شکستها و موفقیتهاش بهترین و شادترین سال زندگیم بود.دست باعث و بانیش درد نکنه.
7-دایی جون مچکریم(بعدا سر فرصت توضیح میدم)
8-اینجانب اعتراف میکنم که من با این همه ادعای منطق و دانایی به جایی رسیده ام که از این حیطه هیچ سر در نمی اورم.
یعنیا اصن میخوام بگم نمیدونم باید چیکار کنم.یکی خواهشا منو کمک کنه.
ابتدائا بسیاااااااااار بابت تغییر فونت مچکریم :دی
سلام.
خب...
1. حسگر ژیرسکوپ چی بید؟ o-0o-0o-0
2. خداروشکر که سلامت و خوبی. وقتی گفتی ناخوشی و دیگه خبرت نشد واقعا نگرانت بودم.
3. در این که بچه مون عاشق شده شک ندارم :دی
امیدوارم هرچی خیروصلاحت هست با عقل و منطقت رقم بزنی.
چه تصمیم های خوبی گرفتی. مشخصه که داری خودتو دوست میداری.
الهی شکل خوشگل فلفلو برم من :دی
منم هلاکم براش =))
4. امان از علاقه و انگیزه.
5. اگه تو حوزه دیدمت میفهمم که دیگه خدا رو قبول نداری و رفتی دنبال خرما!
6. دستش درد نکنه و خوشحالم که داری روزهای خوبی رو میگذرونی و امیدوارم روز به روز بهتر بشه همه چی برات.
7. منتظر توضیحات جامع و کامل شما هستیم :دی
8. از من کاری بر میاد آیا؟
یه عالمه فیلم تعریف کردیا... تلافی نو و کهنه دراومد :دی
خودمم از اون فونت متنفرم

سلام علیکم
1-این گوشی جدیدا بید ماشین بازی میکنند باهاش گوشیو تاب میدند ماشین فرمون میده ها.این همون اون بیده.یعنی ژیروسکوپ همونه.
2-ممنون که به فکرم بودید و شرمنده نگرانتون کردم.
3-اره اره
عاشق شدم
الانم دارم از دوری عشقم میسوزم
عاشق فلفل شدم خیلی وقته
نمیدونی یه ترشی فلفل انداختم در حد تیم ملی
فقط حیف که نمیتونم بخورم
4-واقعا امان از علاقه و انگیزه
5-نمیدونم.اخه اینقدر که خدا تو این یکسال به من لطف کرده
اصن دارم هلاکش میشم.یعنی میگی تو حوزه خرما میدند؟
6-هم دست اون درد نکنه.هم دست شما.هم دست همه دست اندر کاران
7-توضیحات جامع و کامل بعد از تکمیل شدن قضیه ارائه خواهد شد
یه فیلم سینماییه واسه خودش لامصب
8-خیلی زیاد.ایشالا همین چند روزه مزاحمتون میشم
تازه کجاشو دیدی.یه عالمه فیلم دیگه دارم الان جاش نیست تعریف کنم.اما نمیدونی دارم میترکم از بس این فیلما رو تو دلم انبار کردم.ایشالا به وقتش همشو اینجا میگم.
اسم من چرا همچین شد :|
امان از اپرا
مغسی مغسی
نه اینکه زوری بنویسی
وقتی یکی دو بار زوری بنبی سی بعد گرم میشی هی می نبی سی
منم دوستش دارم
نه آغوش من همیشه به روش بازه با اینکه ازش میترسم :x
رفاقتی حساب کن
وعض مالی خرابه
خب پس عمدی نبوده لطفش :دی
فایده نداره :دی
:دی
هستم فعلا
اپرا دوست ندارم
کروم بیتر بید
من کلا زوری نوشتن مال 2 خطه
بعد خودش میاد
اما همون 2 خط پدرمو در میاره
خوب پس اگه اومد سراغ من میفرستمش سراغ تو
پارتی بازی نداریم
حساب حسابه کاکا برادر
بعد که بنویسم در مورد لطفش خودت میفهمی عجب مفید بوده
خوشحالم هستی فعلا
منم تا قبل اینکه وبلاگ بزنم خیلی رو مخ خودم ور میزدم با خودم بعدش آروم شد عصن ذوق نهانم ولی خب زوری زوری نوشتم :دی
منم هی بدتر شدم بدتر شدم که بهتر نشدم
ولی تو این بدتر شدن از مرگ بیشتر میترسم تا قبل
قبلا عاشق مرگ بودم
الان فکر کنم فقط با هم سلام و علیک داریم!!!
سال کوفتی رو دارم سپری میکنم :))
به درک
مرگه آخرش فوقششششش
بیا این داداش منم ترک بده
خسته شدم از بس اومد سراغ لپ تاپم با دود سیگار و بعد لپ تاپم بو گرفت =)))))))
دلیلو برو :دی
نکنه عاشق دختر دایی شدی؟ :)))
سلامون علیکم
مغسی از دعبت
به به سلام علیکم بیصدا بانو
خوش اومدید
اخه من دوست ندارم زوری بنویسم
گاهی وقتا یهویی وقتی اصن نمیخوام میشینم کلی مینویسم
خوبم در میاد
اما هر بار زوری نوشتم
اصن خوش نیومده
من مرگو هنوزم دوست دارم
ولی الان نه
ایشالا یه 50 سال دیگه بیاد در موردش فکر میکنم
اما الان بیاد خودم دم در خفش میکنم پاش داخل نرسه
من تازه یه روزه ترکم
اگه تونستم ترک کنم
چشم داداش شما رو هم ترک میدم
فقط هزینشو پیش پیش میگیرما
عاشق دختر دایی که نه
اما دایی با این که نفهمید داره چیکار میکنه اما لطفی در حق من کرد که تا اخر عمر مدیونشم
ممنون از حضورت
بازم بیا از این ورا